Tuesday, February 15, 2011

زمانی برای دوست داشتن

ساعت حدود های 7 شب بود که دیگه کار ها رو تعطیل کردم که برم برای عشقم یه چیزی بگیرم هوای تهران توی این چند روز بد جوری سرد شده خوبی این موقع روز اینه که ترافیک قابل تحمل تر روان تره...
توی پاساژ ها یه چرخی می زنم و آدم هایی رو می بینم که با وجود ممنوعیت فروش بساط ولنتاین دارند از این چیز های تزیینی می خرند ولی ارزش ستاره من چیزی بیشتر از این هاست
یادم اومد از یه دست بند خوشش اومده بود کلی گشتم تا مغازه رو گیر آوردم خوشبختانه هنوز نفروخته بودش, هرچند که با وضع اقتصادی فعلی عموم مردم دیگه کسی دور و ور جواهر نمی گرده
برای نوشتن متن کارت روش یه کمی با خودم کلنجار رفتم, بی رمق دست نوشته هایی که پراکنده نوشته بودم رو گشتم شاید به فارسی , شاید به عربی یا شاید به زبون دیگه ای که بشه "دوست داشتن" رو نوشت...
ولنتاین امسال هم گذشت (هر چند برای ما ایرانی ها با تفاوت بسیار) ولی حس عاشقی آدم نه زمان داره نه مکان
نه ملیت میشناسه نه شهر نه زبان
آدم به دنیا میاد تا عاشق باشه