چند روز قبل داشتم برای هفته نجوم در مورد رصد آسمون برای بچه های یه دبستان پسرانه حرف می زدم که یکی شون ازم پرسید اولین ستاره ای که ما شب ها می بینیم چیه؟ خیلی دوست داشتم این جواب رو بهش می دادم که اولین ستاره ای که ما عصر ها تو سرخی غروب تو یه جایی مثل کویر می بینیم اصلا ستاره نیست بلکه آدمی که عاشقانه دوستش داریم و حاضریم همه چیزمون را باهاش شریک بشیم که در نظر ما یه جور ستاره دیده می شه , وقتی تمام سوالات بچه ها رو جواب دادم یاد دوران کودکی خودم یاد اولین لحظه ای که با قدیمی ترین دوستم که الان 14 ساله باهاش رفیقم و مثل برادرم می مونه افتادم یاد لحظه ای افتادم که با هم رفتیم پشت دوربین و ماه رو رصد کردیم و اون توی 8 سالگیمون گفت: آریا , رو زمین می شه عشق رو پیدا کرد اما عشقایی که از زمین کنده شدن و به آسمون میرن بهترند! و الان بعد از این همه سال یاد قول هایی که به هم دادیم و هنوز هم پاشیم افتادم یاد کودکیم یاد رفاقتامون و رکاب زدنمون میون بلوک های سیمانی اکباتان و یاد خیلی چیز های شیرین دیگه....
الان هر دوی ما عاشقیم , من شاید خیلی دیر تراز دوستم عاشق شدم اما عشق هر دومون همون جوری که به هم گفتیم پاک و از جنس آسمونه الان هم مثل سابق دوتامون می ختدیم اما شاید فقط خودمون بدونیم که دیگه خنده هامون از ته دل نیست شاید اون لبخند های شیرین ازیادمون رفته اما من مطمئنم که اگه روزی به معشوقم برسم اون روز لبخند های شیرینی خواهم داشت لبخند هایی که می تونه هر کاری بکنه....
بچه های دبستانی رو که می دیدم از دیدن شور امید تو اکثرشون به آسمون شب لذت می بردم و دعا می کنم که این شور براشون تموم نشه.