هیچ جای ایران تو پاییز به زیبایی لواسون نمی شه؛ مخصوصا
درختای بلند چنار که برگ ریخته شون همه جا رو قشنگ می کنه و سرمای بعد از ظهر ها
که همه جا رو در بر می گیره؛ دیشب اولین بارون امسال هم زد؛ نمی دونم ولی یه حسی به
من میگه که امسال بارندگی زیاد خواهد بود. هر چند هفته پیش جنوب بودم و کلی عرق
ریختم اما جنوب ایران هم مثل چند ماه قبل گرم نیست. توی این چند ماه خیلی کم پیش
میاد که بتونم جایی برم و حجم کار ها خیلی زیاده؛ دلم لک زده برای ایزد ده؛ برای
پلور, برای آب اسک, برای جاهایی که بتونم با خیال راحت برم؛
آبان عزیز, آبان
زیبا, آبان هزار رنگ که منو یاد عشق قدیمیم می اندازه.... عشقی که کشته شد؛ عشقی
که شاید بتونه دوباره از خاکستراش پر بگیره....