Sunday, July 18, 2010

ققنوس

نمیدونم که چه طوری شد که این قدر درگیر مسایل روزمره زندگی شدم که فراموش کردم زندگی فقط کار و قدرت و فعالیت و درس واین چیز ها نیست نمی دونم شاید نگاه عاشقونه و نگران تو که من رو یاد مسئولیت هام می اندازه و اجازه نمی ده که به راحتی و خارج از برنامه عمل کنم الان یاد گذشته ام افتادم و گذشته ای که آرزو داشتم به جایگاهی که الان دارم برسم و شکر خدا رسیدم , یاد لحظه ای افتادم که عاشقونه ترین آهنگ ها رو زمزمه می کردم و .... شاید زمانی که همه من رو مرده می پنداشتند از خاکستر خودم بلند شدم و پا گرفتم , موندم و قدرت گرفتم مطمئن نیستم اما شاید دیگه دریایی شدن کندن و رفتن نیست شاید کشوری مثل ایران یا لبنان یا کشوری مثل این دو تا بیشتر نیاز به ما داره تا فرانسه و امریکا, شاید من و تو بتونیم تو خاورمیانه اصول غلطی رو که قرن هاست در این کشورها ریشه دونده اصلاح کنیم نمی دونم ولی فکر می کنم اگه ما اصلاح نکنیم کس دیگه ای نیست که اصلاح بکنه

الان من بی اغراق در وضعیت خوبی ام که می تونه منشا خیر و برکت برای کشورهامون بشه وضعیتی که برپایه اصول درستیه که تو هر شرایط و با هر وضعیتی جواب می ده ولی من به خدا توکل می کنم خدایی که مطمئنم من رو تا رسیدن به نهایت پشتیبانی می کنه و از تاریکی رها می کنه.... این هفته من رو یاد همون ققنوسی می اندازه که سال ها پیش از خاکستر من بلند شد و من تلاشم رو تا تهش ادامه می دم.

Monday, July 12, 2010

یه اتفاق تلخ

متاسفانه این هفته یه خبر تلخ شنیدم , پدر دوست عزیزم , کیارش متاسفانه و به فرم غیر منتظره فوت کردند , خیلی ناراحت شدم خدا رحمتشون کنه....